روز اولی که مارا به مدرسه بردند، یادم است که از نظر من روزی بسیار تیره، تاریک، بد و ناخوشایند ‌بود! پدرم، من و برادر بزرگم را با هم وارد اتاق بزرگی کرد که به نظر من – آن وقت – خیلی بزرگ بود. ‌البته شاید آن موقع به قدر نصف این اتاق، یا مقداری بیشتر از این اتاق بود؛ اما به چشمِ کودکیِ آن روز ‌من، جای خیلی بزرگی می‌آمد. و چون پنجره‌هایش شیشه نداشت و از این کاغذهای مومی داشت، ‌تاریک و بد بود. مدتی هم آن‌جا بودیم.‌

 
لیکن روز اوّل که ما را دبستان بردند، روز خوبی بود؛ روز شلوغی بود. بچه‌ها بازی می‌کردند، ما هم ‌بازی می‌کردیم. اتاق ما کلاس بزرگی بود – باز به چشم آن وقت کودکیِ آن موقع من – و عده‌ی ‌بچه‌های کلاس اول، ‌زیاد بود. حالا که فکر می‌کنم، شاید سی نفر،‌چهل نفر، از بچه‌های کلاس اول ‌بودیم و روز پر شور و پر شوقی بود و خاطره‌ی بدی از آن روز ندارم.‌(گفت و شنود رهبر معظم انقلاب با گروهی از نوجوانان و جوانان، 14 بهمن 1376 )
بازی‌های دوران کودکی
 
در مورد بازی کردن پرسیدند؟ بله، بازی هم می‌کردیم. منتها در کوچه بازی می‌کردیم؛ در خانه جای بازی نداشتیم و بازی‌های آن وقت بچه‌ها فرق می‌کرد. یک مقدار هم بازی‌هایی ورزشی بود؛ مثل والیبال و فوتبال و این‌ها که بازی می‌کردیم. من آن موقع در کوچه، با بچه‌ها والیبال بازی می‌کردیم؛ خیلی هم والیبال را دوست می‌داشتم. الان هم اگر گاهی بخواهیم ورزش دست جمعی بکنیم – البته با بچه‌های خودم – به والیبال رو می‌آوریم که ورزش خیلی خوبی است.
 
بازی‌های غیرورزشی آن وقت، «گرگم به هوا» و بازی‌هایی بود که در آن‌ها خیلی معنا و مفهومی نبود؛ یعنی اگر فرض کنی که بعضی از بازی‌ها ممکن است برای بچه‌ها آموزنده باشد و انسانِ با تفکر، آن‌ها را انتخاب کند، این بازی‌هایی که الان در ذهن من هست، واقعاً این خصوصیت را نداشت؛ ولی بازی و سر گرمی بود. ( گفت و شنود رهبر معظم انقلاب با گروهی از نوجوانان و جوانان، 14 بهمن 1376‌)