جواب قدرت امروز ایران در یک کلمه است، ما ولایت فقیه داریم و آن‌ها ندارن
ما ثلث آن‌ها زحمت نکشیدیم والحمدلله چنین برکتی وچنین پیروزی وافتخاری نصیب ما شده که اکنون در معادلات بین المللی بدون حضور ایران اسلامی مساله حل شدنی نیست؛ فرق ما با آنها چه بود؟ جواب در یک کلمه است ما ولایت فقیه داشتیم و اونها ندارن. این مطلب را دشمنان ما بهتر از خود ما می دونن این است که چندین دهه است که انواع فعالیت ها را می‌کنند تا این مساله را تضعیف کنند. یعنی علاقه مردم را، ایمان مردم رابه ولایت فقیه و نسبت به شخص ولی فقیه کم کنند. یعنی رمز بقای اسلام را دشمنان ما هم می دانند. این بقا در سایه رهبری است اگر او نباشد با دیگران کما بیش می تونن بسازند،کما بیش می تونن کنار بیان  .
آن کسی که در مقابل غربی‌ها مثل کوه ایستاده شخص ولایت فقیه است
آن کسی که در مقابل آنها مثل کوه ایستاده و نمی‌ذاره آنها نفوذ پیدا کنند در دستگاه حکومتی ما آن شخص ولایت فقیه است.بر اساس وظیفه شرعی ولایتی که از طرف خدای متعال داریم  وظیفه اش اینه. الحمدلله هم خوب عمل می کنه. نکته دوم که پس ما باید رعایت کنیم بعد از پایبندی به ارزشهای اسلامی این اطاعت از رهبری است اگر خدای نکرده کسی سر کار بیاید که نسبت به این مساله بی تفاوت باشه یا حتی احساس کنه که رهبری یک رقیب است دیگر چه ضمانتی برای بقای این عزت است؟ باید دقت کنیم که کسی که در چنین پستی قرار می گیره باید تجربه مدیریت داشته باشه فراست داشته باشه فریب دشمنان رو نخوره در دام شیاطین نیفته ناخود آگاه چون ممکنه کسانی باشند که بسیار آدم خوبی باشند بسیار با تقوا باشند اما اون فراست رو نداشته باشند در دام شیطان می افتند  . ما هم در روحانیون داشتیم یک چنین کسانی هم در شخصیت‌های سیاسی آدم بدی هم نبودند علاقه هم داشتند اما از روی سادگی در  دام افتادند  .

علامه مصباح: جواب قدرت امروز ایران در یک کلمه است؛ ما ولایت فقیه داشتیم و آن‌ها ندارند

علامه مصباح یزدی گفت: ما باید کسی را انتخاب بکنیم که فراست داشته باشد بتواند دام ها را  تشخیص دهد بتواند لایه های چندگانه‌ای را که دشمن برایش درست کرده  را خنثی کند. یک آدم متدین نماز شب خوان عابد و زاهد وقتی این فراست رو نداشته باشه ضررش بیشتر از نفعش چیزی که در تاریخ بارها اتفاق افتاده این سه تا نکته ست که شرایط اولیه است که باید رعایت کنیم

به گزارش خبرنگار «خبرنامه دانشجویان ایران»؛ علامه مصباح یزدی پنج شنبه هفته گذشته در دیدار با دانشجویان استان همدان مسائل مهم کشور را مورد بررسی قرار داده است؛ ایشان در ابتدای سخنانشان به احساس وظیفه جوانان و دانشجویان به برکت انقلاب اسلامی اشاره می‌کنند، و سپس گوشه های دستاوردهای نظام که توسط دانشگاه هیان و دانشمندان بدست آمده است را به برکت نظام جمهوری اسلامی بیان می کنند؛ و دلایل قدرت امروز ایران با وجود شخص ولی فقیه می‌گویند و در انتها شاخص های یک کاندیدای ریاست جمهوری را مورد بررسی قرار می دهند.

مشروح سخنان علامه مصباح  در ذیل آمده است:
از برکات این انقلاب است که دانشجویان امروز اینطور احساس مسئولیت می‌کنند
خدای متعال را شکر میکنیم که ادامه حیات داد و اجازه فرمود تا در چنین روزی چهره های نورانی شما عزیزان را  زیارت کنیم ... وجود شما و امثال شما و نیت های پاک و ندای نورانی ای که دارید خدا را شکر می کنیم که جامعه ما چنین رشدی پیدا کرده که جوانان در این سن و سال احساس مسئولیت می‌کنند و در صدد باشند که وظیفه خودشان را بهتر بشناسند و بهتر عمل کنند در واقع این فکر از برکات این انقلاب و فداکاری های حضرت امام رضوان ا... تعالی علیه و فداکاری های شهدا و جوانهایمان حاصل شد  رشد فکری و فرهنگی و اخلاقی جوانهاست ما از آن وقت هایی که یادمان می آید و خودمان جوان بودیم، نوجوان بودیم و جوانهای دیگر را می دیدیم احساس نمی‌کردیم از دانشگاه‌ها دانشجویان چنین احساس مسئولیت بکنند کاش میدیدیم و می شنیدیم حالا شاید کسانی بودند اما آنچه دیده میشد کماکه آنها دنیوی بودند حالا احساس زشت تری  اصولا توجهی به این مسئولیت های اجتماعی، سیاسی، دینی، اخلاقی اینها دیده نمیشد؛ لا اقل ما سراغ نداشتیم .



کورکورانه از کسی پیروی نکنید
 
ولی امروز به برکت انقلاب نه تنها در شما بلکه نوجوانها، بچه های دبستان و دبیرستان هم آدم احساس می‌کند که دنبال این هستند که خودشان تشخیص بدهند، راهشان را پیدا کنند ببینند از چه راهی بهتر می توانند به اسلام خدمت کنند؛ نعمت بزرگی است به هر حال جای شکر دارد تا هم به سهم خودمان از اینکه همین احساس مسئولیت در شما جوانها و امثال شما پیدا شده و هم احساس اینکه شما می توانید و باید خودتان فکر کنید تشخیص بدهید کورکورانه از کسی پیروی نکنید و بتوانید پاسخی برای رفتارهای خودتان و انتخابهای خودتان در پیشگاه الهی داشته باشید این هم بسیار نعمت بزرگی است.

 
مردمی اگر حتی در راه حق هم کورکورانه بروند خیلی ارزش ندارد در صدر اسلام کسانی از قبایل عرب بودند به هر حال زندگی عرب ها بیشتر قبیله ای بود. رئیس قبیله مثلا وقتی کاری انجام می داد یا راهی را انتخاب می کرد همه افراد قبیله هم تبعیت می کردند. خب چقدر راه خوب بود ضرری نمی کرد. اما خیلی ها میشد به این اعتماد می کنند و اگر همان رئیس قبیله چندی بعد افراد دیگری را انتخاب می کرد آنها عوض می شدند. تربیت پیغمبر اکرم و اهل بیت صلوات ا... الیهم اجمعین تدریجا کسانی را تربیت می کرد که بتوانند خودشان تصمیم بگیرند.



حالا با تمام اعضای خانواده شان بر خلاف او فکر می کنند. خود قرآن بهترین درس را برای مردم که این روحیه در آنها پیدا می‌شود دارد. قرآن کریم می‌فرمایند: ما برای مومنین دو تا الگو معرفی می‌کنیم برا همه مردان و زنان مومن آن دو الگو دو تا خانم هستند یکی همسر فرعون یکی حضرت مریم درباره همسر فرعون، خب فرعون در قرآن خب معرفی شده که وضعیتش در جامعه چطور بوده آنچنان موقعیتی داشت که به مردم می گفت: انا ربکم الاعلی . من بالاترین خدای شما هستم حالا خدایان دیگری که شما دارید و میپرستید جای خودش من از همه بالاتر هستم. ربکم الاعلی من بلند مرتبه ترین خدای شما هستم و مردم میپذیرفتند و در مقابلش به سجده می افتادند اطاعت می‌کردند معبود خودشان می دانستند اگر نمیدید اینطور موقعیت را ، چنین ادعایی نمی‌کرد. مردم قبول کرده بودند. به چنین کسی در یک کشور پهناور مهم آن زمان که متمدن ترین شاید کشور روی زمین در آن زمان بود، این اهرام مصر نشانه هایش که میبینید یک همچون تمدنی آنها داشتند. در یک همچون موقعیتی ملکه زمان شهبانو همسر فرعون حاضر نشد آن را پرستش کند.



خود حضرت موسی ایمان آورد که خداپرستی را آزمایش، و آخر زیر شنکنجه های سختی که در تاریخ و روایات آمده ، چیزهای عجیب، اما حاضر نشد دست از خدا پرستی بردارد و تبعیت فرعون را کند. آن همه وسایل عیش و نوش که برایش فراهم بود در مقابل یک همچین افتخار می‌کردند که یک لحظه بیایند آنجا عرض ارادت کنند و احترام بگزارند همه اینها را زیر پا بگذاری گفت خدایا ما از اینها تبری می جویم مرا نجات بده از دست اینها من می خواهم در جوار تو زندگی کنم. ربننی عندک بیت فی جنة . که توضیح این جمله خودش خیلی احتیاج به شرح و بحثی دارد که وقت اقتضا نمی‌کند.

 
یک همچین معرفتی پیدا کرد که نگفت فقط بهشت می‌خواهم و نعمت های بهشت؛ گفت می خواهم نزدیک تو باشم. عندک بیت. قرآن می فرماید: شما باید الگویتان این است این را یعنی می خواهد بگوید مردمی را تربیت کند که باید مستقیم فکر کنند خودشان بفهمند حقیقت چیه؟ آن را پیروی کنند. کورکورانه از کسی تبعیت نکنند وظیفه شان را تشخیص بدهند، پای مسئولیت شان هم بایستند. مواخذه هم اگر شدند جواب بدهند بگویند ما این را که انتخاب کردیم قضیه چه بود؟



این دلیلش هست این روش تربیتی قرآن هست که نمی خواهد افرادی مثل همان رئیس قبیله گفت ما هم به حرف او به رای او. خب فردا هم او کافر شد بقیه هم بگویند بله اما فرعون با آن عظمتش می‌گوید من خدا هستم و همسرش میگوید نخیر تو بنده ای بیش نیستی خدا آفریننده جهان است. شکنجه ات می کنند، عذابت می‌دهند عذابهای عجیبی که قابل تصور نیست. همه را تحمل کرد و گفت از تو پیروی نمیکنم خدا مرا هدایت کرده، محبت خودش را در دل من قرار داده.

یکی از برکات این انقلاب این بود که نسل جوان ما را اینطوری بار آورده. البته با اختلاف به مراتب نمیگم حالا همه یکسان شدن. عالی ترین مرتبه استقلال فکری و رفتاری رو پیدا کردن اما همه کما بیش از این فرهنگ متاثر شدند. فرهنگ رو پذیرفتند شما باید خودتان فکر کنید، بفهمید. ببینیم وظیفه ما چه هست تشخیص بدهیم و بعد از آن دفاع کنیم و تا آخر پای آن بایستیم تا آخر. خب در طول سی و پنج سال نوساناتی داشتیم ما، همه جوامع.



حتی آدمیزاد هم زندگی اش همینطوره، همینطور که هر فردی از دوران کودکی تا پیری تحولاتی در زندگی اش پیدا می‌شود، افکارش عوض می‌شود گاهی راه خوب می‌رود گاهی برمی‌گردد، جوامع هم همینطور رهبرانشون و شخصیت های موثر آنها مسئولیت اصلی ای را دارند کمابیش دیگران از آنها اثر میپذیرند ولی به هر حال مجموعا این جامعه‌ای را که شما در نظر بگیرید از آن وقتی که شکل می‌گیرد و کامل می‌شود رشد نهایی اش تحولاتی پیدا میکند گاهی پیشرفت می‌کند . گاهی عقبگرد میکند . گاهی درجا میزند.

آنهایی که سن شان اقتضا نمی‍کند، بخوانند ما در قبل از انقلاب چه وضعی داشتیم
به هر حال در طول این سی و پنج سال شرایطی پیش آمده که جامعه ما از جهات متعددی بسیار پیشرفت کرده؛ فهمید که ما چقدر پیشرفت کردیم که درست بفهمیم آنهایی که سن شان اقتضا نمی‍کند . بخوانند و بشنوند که ما در قبل از انقلاب در چه وضعی به سر می بردیم مردم چطور فکر می کردند. تصورشان درباره ی دولت های استعماری، دولت های بزرگ، ابرقدرت ها چه بود؟ دولت خودشان را چه میدیدند؟ اجمالا ما در نهایت ضعف شخصیتی به سر می بردیم در آن شرایط  جامعه به گونه ای بود که همه اینطور بار می آمدند که ما بخواهیم و نخواهیم زیر دست غربی ها هستیم، نوکر آنها هستیم باید حرف آنها را گوش کنیم.



اگر بخواهیم زنده باشیم راه دیگری جز این راه نداریم
فرض کنیم که هنوز هم این فرهنگ غلط در بسیاری از مردم ما حتی در شخصیت های بزرگ و خواص ما هنوز باشد. ممکن است در ظاهر اظهار نکنند اما در خلال رفتارشان این بدست می آید. حالا من به شما یک اشاره ای بکنم بدون اینکه مثال از کسی بزنم. ما وقتی که در موسسه ی "در راه حق" برنامه ی آموزشی مان را شروع کردیم یک استاد بزرگوار و متدین بود که از تهران می آمد از شیخ کتاب می‌گفت برای بچه ها در یک کلمه باید بگم یک استاد حزب الهی بود خیلی متدین، به انقلاب به اسلام برنامه ای پیش آمد و اینها بالاخره ایشون چندسالی وخامت پیدا کرد در یکی از کشور های اروپایی در یک سفری که از ما یک دعوتی شده بود در انگلستان برای دانشجویان ایرانی مقیم انگلستان یک اردویی داشتیم واحوالی از اون آقا پرسیدیم دوست قدیمیمون بود. گفتن که ایشون در فلان شهرک دانشگاهی زندگی می‌کند من آدرسش رو گرفتم گفتم بهش تلفن بزنید ما می‌آیم دیدن شما رفتیم آنجا وماتلتون نکنم مهمان ایشون بودیم نهار و اینها تا عصر ایشون اصرار می کرد که آقا ما چاره ای نداریم چه باید بپذیریم کوچکی کنیم.

<** ادامه مطلب در منبع... **>

http://rajanews.com/detail.asp?id=155186